رفته‌ای توی یک محل غریب. پی یک کوچه‌ای می‌گردی. کوچه‌ی دل‌بخواه. غریبی. بلد نیستی. می‌رسی در یک نانوایی. مردم ایستاده اند منتظر که نان دربیاید بگیرند بروند.
- می‌پرسی از یکی، آقا ببخشید، کوچه‌ی دل‌بخواه کجا است؟»
- می‌گوید آن طرف.»
- آن یکی می‌گوید پایین‌تر.»
- یکی می‌گوید بالاتر.»
- یکی می‌گوید هم‌آن کوچه است که مسجد دارد.»
هر کسی یک چیزی می گوید. همه هم درست می گویند. هیچ کدام هم به درد تو نمی خورد. نه بالا را بلدی، نه پایین را، نه این طرف و آن طرف را، نه مسجد را، نه اگر داشته باشد محله‌شان، ساقی‌خانه را. جایی را بلد نیستی. آدرسی که تو بفهمی نمی‌دهند. می‌دانی چرا؟ حواسشان به تنور است. کی نان دربیاید بگیرند بروند. حواسشان به تو نیست.
حالا هم‌آن‌جا نان که درآمد یک بچه نان گرفته دارد می‌رود. می پرسی آقا پسر، کوچه‌ی دل‌بخواه کجا است؟» اول یک آدرس حسابی به‌ت می‌دهد، بعد هم می‌گوید بیا با هم برویم اصلا. من هم هم‌آن‌جا می‌روم.»
آدرس هم اگر می‌خواهی بپرسی، از کسی بپرس که نانش را گرفته و دارد می‌رود. از آدم دست خالی نپرس. از آنی بپرس که دستش پر نان گرم است.

از کی آدرس بپرسیم؟!

یک ,هم ,» ,می‌گوید ,نان ,آدرس ,کوچه‌ی دل‌بخواه ,یکی می‌گوید ,را، نه ,دربیاید بگیرند ,نان دربیاید ,دربیاید بگیرند بروند

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لوازم آرایشی ارگانیک ایرانی مطالب اینترنتی وبلاگ مهران ریکی عقلانیت، اسمی با معنای فراموش شده گرامیترین شما باتقواترین شماست سید مهدی طالقانی اصفهانی آموزش ریاضی توسط استاد صدیقه حافظی گروه پایه سوم ابتدایی مدارس سعدآباد آرینی56645664 مطالب اینترنتی